روسیاه

/rusiyAh/

مترادف روسیاه: بدکار، رسوا، شرمسار، گناهکار، مقصر، ننگ آور، ننگین

معنی انگلیسی:
disgraceful, dishonorable, put to shame, disgraced

لغت نامه دهخدا

روسیاه. ( ص مرکب ) کسی که صورت و روی او سیاه باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه چهره اش سیاه باشد. ( ناظم الاطباء ). || گناهکار. بدکار. عاصی. ( فرهنگ فارسی معین ). گنهکار و بدافعال. ( فرهنگ شعوری ). کنایه از عاصی و بدکار و بدطالع و بدبخت. ( آنندراج ). گناهکار و صاحب جرم و سیاه بخت و بدبخت و مرد ذلیل و فرومایه. ( ناظم الاطباء ). کسی که از عمل بدی که مرتکب شده شرمنده و خجل است :
بشاهان گیتی شوم روسیاه
که بر مرز ایران و توران سپاه.
فردوسی.
مرا پیش خلق روسیاه مکن. ( قصص الانبیاء ).
از آمدن تو روسیاهم
عذرت به کدام روی خواهم.
نظامی.
عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به درگاه تو روسیاه آمدم.
نظامی.
چوسایه روسیاه آنکس نشیند
که واپس گوید آنچ از پیش بیند.
نظامی.
یا شفیعالمذنبین بار گناه آورده ام
آستان حضرتت را روسیاه آورده ام.
جامی.
- روسیاه بودن ؛ گناهکار بودن.
- || شرمنده و سرافکنده بودن. خفیف و بیمقدار بودن.
|| زنگی و آفریقایی. ( ناظم الاطباء ). زنگی. ( آنندراج ). شخص عرب سیاه.( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه چهره اش سیاه رنگ باشد ۲ - گناهکار بدکار عاصی .

فرهنگ معین

(ص مر. ) کنایه از: گناهکار، شرمسار.

فرهنگ عمید

۱. کسی که چهره اش سیاه باشد.
۲. [مجاز] عاصی، گناهکار.

پیشنهاد کاربران

بپرس