روسی سازی یا روسی گری نوعی فرایند همگون سازی فرهنگی است که طی آن جوامع غیرروسی ( خواه ناخواسته یا داوطلبانه ) فرهنگ و زبان خود را به نفع فرهنگ روسی کنار می گذارند.
از نظر تاریخی، این اصطلاح به سیاست های رسمی و غیررسمی امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی نسبت به اجزای تشکیل دهنده ملی آنها و اقلیت های ملی در روسیه اشاره می کند که هدف آنها سلطه و برتری روسیه است.
... [مشاهده متن کامل]
سیاست و فرهنگ از حوزه های اصلی روسی سازی هستند. نمونه ای از روسی سازی در سیاست، انتصاب اتباع روسی به سمت های مهم اداری در نهادهای ملی است. در حوزهٔ فرهنگی، روسی سازی عمدتاً به معنای سلطه زبان روسی در تجارت رسمی و تأثیر قوی آن بر اصطلاحات ملی است.
تغییرات جمعیتی به نفع جمعیت نژاد روس نیز گاهی یک نوع روسی سازی درنظر گرفته می شود.
از نظر تحلیلی، تشخیص تمایز روسی سازی، به عنوان فرایند تغییر برچسب قومی یا هویت فرد از یک نام قومی غیرروسی به روسی، از روسی گری که گسترش زبان و فرهنگ روسی و مردم روسیه به فرهنگ ها و مناطق غیرروسی است و همچنین متمایز بودن آن از شوروی گری یا تحمیل اشکال نهادی ایجاد شده توسط حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در سرزمین تحت کنترل آن حزب، کمک کننده است.
از این نظر، اگرچه روسی سازی معمولاً با مفاهیم روسی گری و شوروی گری به رهبری روسیه درهم آمیخته است، هر یک را می توان یک فرایند متمایز دانست. برای مثال روسی گری و شوروی گری به طور خودکار منجر به روسی سازی - تغییر زبان یا هویت شخصی افراد غیرروسی به روسی - منجر نمی شوند. به همین دلیل، غیرروس ها با وجود اینکه به مدت طولانی در معرض زبان و فرهنگ روسی و همچنین شوروی گری قرار داشتند، در اواخر دوران اتحاد جماهیر شوروی در آستانه تبدیل شدن به اکثریت جمعیت آن بودند.
یک مورد اولیه از روسی سازی در قرن شانزدهم در خانات تسخیرشده قازان و دیگر مناطق تاتار رخ داد. مسیحی سازی و پیاده سازی زبان روسی به عنوان تنها زبان اداری از عناصر اصلی این فرایند بودند.
پس از شکست روسیه در جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶ و شورش مردم لهستان در سال ۱۸۶۳ تزار الکساندر دوم روسی سازی را به منظور کاهش خطر شورش های آینده افزایش داد. گروه های اقلیتی زیادی در روسیه ساکن بودند و مجبور کردن آنها به پذیرش فرهنگ روسی تلاشی برای جلوگیری از گرایش های خودمختاری و تجزیه طلبی بود.
از نظر تاریخی، این اصطلاح به سیاست های رسمی و غیررسمی امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی نسبت به اجزای تشکیل دهنده ملی آنها و اقلیت های ملی در روسیه اشاره می کند که هدف آنها سلطه و برتری روسیه است.
... [مشاهده متن کامل]
سیاست و فرهنگ از حوزه های اصلی روسی سازی هستند. نمونه ای از روسی سازی در سیاست، انتصاب اتباع روسی به سمت های مهم اداری در نهادهای ملی است. در حوزهٔ فرهنگی، روسی سازی عمدتاً به معنای سلطه زبان روسی در تجارت رسمی و تأثیر قوی آن بر اصطلاحات ملی است.
تغییرات جمعیتی به نفع جمعیت نژاد روس نیز گاهی یک نوع روسی سازی درنظر گرفته می شود.
از نظر تحلیلی، تشخیص تمایز روسی سازی، به عنوان فرایند تغییر برچسب قومی یا هویت فرد از یک نام قومی غیرروسی به روسی، از روسی گری که گسترش زبان و فرهنگ روسی و مردم روسیه به فرهنگ ها و مناطق غیرروسی است و همچنین متمایز بودن آن از شوروی گری یا تحمیل اشکال نهادی ایجاد شده توسط حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در سرزمین تحت کنترل آن حزب، کمک کننده است.
از این نظر، اگرچه روسی سازی معمولاً با مفاهیم روسی گری و شوروی گری به رهبری روسیه درهم آمیخته است، هر یک را می توان یک فرایند متمایز دانست. برای مثال روسی گری و شوروی گری به طور خودکار منجر به روسی سازی - تغییر زبان یا هویت شخصی افراد غیرروسی به روسی - منجر نمی شوند. به همین دلیل، غیرروس ها با وجود اینکه به مدت طولانی در معرض زبان و فرهنگ روسی و همچنین شوروی گری قرار داشتند، در اواخر دوران اتحاد جماهیر شوروی در آستانه تبدیل شدن به اکثریت جمعیت آن بودند.
یک مورد اولیه از روسی سازی در قرن شانزدهم در خانات تسخیرشده قازان و دیگر مناطق تاتار رخ داد. مسیحی سازی و پیاده سازی زبان روسی به عنوان تنها زبان اداری از عناصر اصلی این فرایند بودند.
پس از شکست روسیه در جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶ و شورش مردم لهستان در سال ۱۸۶۳ تزار الکساندر دوم روسی سازی را به منظور کاهش خطر شورش های آینده افزایش داد. گروه های اقلیتی زیادی در روسیه ساکن بودند و مجبور کردن آنها به پذیرش فرهنگ روسی تلاشی برای جلوگیری از گرایش های خودمختاری و تجزیه طلبی بود.