روسو

/roso/

لغت نامه دهخدا

روسو. [ س ُ ] ( اِخ ) پیر... نویسنده فرانسوی. در حدود 1725 م. در تولوز متولد شد و در 1785 در بویون وفات یافت. رجوع به لاروس شود.

روسو. [س ُ ] ( اِخ ) تئودر... نقاش فرانسوی ( 1812 - 1867م. ) رجوع به لاروس بزرگ شود.

روسو. [ س ُ ] ( اِخ ) ژاک... نقاش فرانسوی که در 1630م. متولد شد و در سال 1693 در لندن درگذشت رجوع به لاروس شود.

روسو. [ س ُ ] ( اِخ ) ژان... موسیقیدان فرانسوی که در نیمه دوم قرن هفدهم می زیست رجوع به لاروس شود.

روسو. [ س ُ ] ( اِخ ) ژان باتیست... شاعر فرانسوی که در 1617م. در پاریس متولد شد و در 1741 در بروکسل درگذشت غزلیات و هجویات او در ادبیات فرانسه مشهور است رجوع به لاروس شود.

روسو. [ س ُ ] ( اِخ ) ژان ژاک روسو. نویسنده و متفکر مشهور فرانسوی و یکی از کسانی که در انقلاب فرانسه و ظهور سبک رمانتیسم مؤثر بوده است. وی در سال 1712 میلادی در شهر ژنو متولد شد مادرش زود از دنیا رفت و پدرش که ساعت ساز بود نتوانست از او نگاهداری کند در نتیجه از دوران کودکی روزگار دربدری و بی خانمانی وی آغاز گردید. علت اصلی دربدری روسو پرهوسی و تندمزاجی و غرور و خودپسندی و سوء ظن شدید او بود. روسو نتوانست به تحصیلات مرتبی بپردازد و در جوانی فضل و کمال فراوانی فرانگرفت اما مردی حساس و باذوق و پرشور وصاحب قلم بشمار میرفت. بیشتر عقاید او با افکار معاصرانش متباین بود اما چون نوشته هایش با بلاغت و حرارت و استواری توأم بود مؤثر واقع می شد تا نزدیک چهل سالگی اثر مهمی از او ظاهر نشد تا اینکه انجمن ادبی یکی از شهرهای فرانسه مسئله ای میان دانشمندان طرح کرد که در آن باب رساله بنویسند و جایزه بگیرند و مسئله این بود: «آیا تجدید عهد علم و ادب و هنر برای تهذیب مردم سودمند بوده یا زیان رسانیده است ؟» روسو در این مسابقه شرکت کرد و جایزه را برد. رساله او مبنی بر این بود که «علم و ادب ظاهر مردم را آراسته می کند اما باطن را فاسد میسازد و طبع را منحرف می کند و بدل و دماغ حالتی مصنوعی می بخشد...» سه سال بعد همان انجمن باز موضوعی طرح کرد باین مضمون که «منشاء نبودن مساوات در میان مردم چیست و آیا قانون طبیعت آن را روا می دارد؟» روسو در این باب نیز رساله ای نوشت و در ضمن آن اظهار نظر کرد که علت نبودن مساوات در میان مردم تمدن و هیئت اجتماعی است و انسان هرچه در راه علم و صنعت پیشرفت کند از طبیعت دور می افتد و در فساد غوطه ور می شود. این عقاید با افکار دانشمندان آن عصر که شور و شوقی تمام نسبت بعلم و معرفت و تمدن داشتندبکلی منافات داشت. ولتر بعد از خواندن رساله روسو با شیوه استهزایی مخصوص خود در ضمن نامه ای بوی نوشت : «حقایقی که شما به مردم می گویید آنها را خواهند پسندید اما عمل نخواهند کرد. زشتی تمدن انسانی را که ما از نادانی پناهگاه خود دانسته ایم بهتر از شما کسی جلوه گر نساخته و هیچکس این اندازه هوش و فهم بکار نبرده است که مردم را حیوان کند.» با اینکه روسو همه مفاسد و بدبختیهای انسان را از تمدن و زندگانی اجتماعی می دانست متوجه بود که بازگشت بحال طبیعی ممکن نیست و در پی آن بود که ترتیبی در جامعه داده شود تا درعین بهره مند بودن از فواید تمدن بحدی که ممکن است انسان به طبیعت نزدیک باشد. بعقیده روسو این مقصود بدو وسیله حاصل میشود یکی بوسیله برقرار کردن نظم و تربیت در جامعه دیگر بوسیله تربیت افراد. برای منظور اول ، روسو کتاب «پیمان اجتماعی » یا «قرارداد اجتماعی » را نوشت روسو در این کتاب نظر داد که افراد باید اختیارات خود را به جماعت بدهند. جماعت یک کل شود که همه افراد جزء جدا نشدنی آن باشند و این کل صاحب اختیار مطلق باشد و جامعه را بر طبق قانون اداره کند و قانون نماینده اراده ٔتمام مردم و متضمن مصالح عموم باشد. برای منظور دوم روسو کتاب «امیل » را نوشت. در این کتاب داستان مانند کودکی باسم امیل موافق اصول و قواعدی که روسو معتقد بدانست پرورش داده شده است. دیگر از کتابهای روسو نوول «هلوئیز» ( 1761 ) و «اعترافات » است. عقاید روسو بخصوص آنچه در کتاب امیل بیان کرده بود میان ارباب سیاست و اولیای دین مسیح غوغایی برپا کرد کتاب او را سوزانیدند و نویسنده را تعقیب کردند او همچنان متواری و دربدر بود تا در سال 1778 در شصت وشش سالگی وفات کرد. هنوز مدتی از وفاتش نگذشته بود که گروه بسیاری معتقد او شدند و بتلافی خفتهایی که در زندگی کشیده بود از او قدردانی و تجلیل کردند تا آنجا که جسدش را به پانتئون انتقال دادند. ( از لاروس ) ( سیر حکمت در اروپا ج 2 ص 115 ) ( مقدمه قرارداد اجتماعی ) ( امیل ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نویسنده و متفکر فرانسوی ( و. ژنو ۱۷۱۲- ف . ۱۷۷۸ م . ) مادرش زود از دنیا رفت و پدرش که ساعت ساز بود بسبب بعضی پیش آمدها نتوانست از او نگاهداری کند. روزگارش همه به در بدری و بی خانمانی گذشت و سبب اصلی آن هوسناکی و تند مزاجی و غرور و خودپسندی بسیار و سوظن شدید او بود. بهرحال تحصیل مرتبی نتوانست بکند و فضل و کمال فراوانی نیاموخت اما مردی حساس و با ذوق و پر شور و صاحب قلم بود و او یکی از بزگترین نویسندگان فرانسوی است . گفته هایش غالبا با عقاید متعارف و احکام ظاهر عقل مخالفت دارد اما با بلاغت تمام و حرارت مفرط مقرون است چنانکه هر چند آنچه نوشته به نثر است میتوان او را شاعری بزرگ دانست از اینرو نوشته هایش در افکار تاثیر کلی داشته است .تا نزدیک چهل سالگی اثر مهمی از او ظاهر نشد تا اینکه انجمن ادبی یکی از شهرهای فرانسه مسئله ای میان دانشمندان طرح کرد که در آن باب رساله ای بنویسند و جایزه بگیرند و مسئله این بود (( آیا تجدید عهد علم و ادب و هنر برای تهذیب مردم سودمند بوده یا زیان رسانیده است ? ) ) روسو در مسابقه شرکت کرد و جایزه را برد و آوازه اش بلند شد.گفتار او مبتنی بود بر اینکه علم و ادب ظاهر مردم را آراسته میکند اما باطن را فاسد میسازد طبع را منحرف مینماید و به دل و دماغ حالتی مصنوعی میدهد . مختصر اینکه مردم عالم هنرمند میشوند اما آدم نمیشوند . سه سال بعد همان انجمن باز موضئعی طرح کرد باین مضمون : (( منشائ عدم مساوات میان مردم چیست و آیا قانون طبیعت آنرا روا میدارد ? ) ) در جواب این سوال روسو رساله ای نوشته است که معروفست بنام (( گفتار در عدم مساوات میان مردم ) ) و بنیاد سخن او اینست که عدم مساوات میان مردم بواسطه هیئت اجتماعیه یعنی مدنیت روی داده که انسان را از حال طبیعی بیرون کرده است . مردم در حال طبیعی تفاوتهایی با هم دارند اما آن تفاوتها طبیعی است و مضر بحال ایشان نیست .انسان طبیعی نیک و آزاد و خوش است .انسان اجتماعی بدو بنده و ناخوش میشود زیرا که در حال طبیعی ذهن انسان فقط مشغول بدو چیز است : یکی حفظ وجود خود دیگر دلسوزی بر حال دیگران .اما حفظ وجود برای او آسانست چون حوایجش بسیار کم است . معاش خود را بسهولت فراهم میکند و چون مزاجش سالم است درد ندارد و از درمان بی نیاز است و فکر و اندیشه بخاطر او راه نمی یابد و اعمال و حرکاتش از روی فطرت و طبیعت است. اما نسبت بدیگران داعی ندارد که بدخواه باشد.در زندگانی وحشیگری هم با آنکه حال طبیعی نیست چون زیاد از طبیعت دور نشده هنوز فساد کم است . همینکه انسان با ابنای نوع مجتمع گردید و مدنی شد یعنی بنا بر این شدکه افراد بیکدیگر یاوری کنند و همکاری داشته باشند حکایت من و تو میشود و مسئله مال من و مال تو پیش میاید . حرص و طمع مورد بروز پیدا میکند و توانگری و درویشی رخ مینماید کار کردن لازم میشود و کارگری و کارفرمایی پیش میاید.پس البته مردم با هم سازش نخواهند داشت جنگ و نزاع در میگیرد و بداور و قانون و آمرو مامور و نظامات و حکومت و سلطنت و کلیه لوازم مدنیت حاجت می افتد و انسان فکر و اندیشه بکار میبرد و حیله و چاره برای کار می یابد. علم و صنعت اختراع میکند و هر چه در این راه پیشتر میرود از خود یعنی از طبیعت دورتر میشودو در فساد بیشترغوطه ور میگردد و تمدن که نعمتی گرانبهابنظر میاید مصیبت و مایه بدبختی محسوب میشود .با اینکه روسو همه مفاسد و بدبختیهای انسان را از تمدن و زندگانی اجتماعی میداند متوجه شده که بازگشت بحال طبیعی دیگر ممکن نیست و در پی آن بود ترتییبی در هیئت اجتماعیه داده شود که در عین بهرمند بودن از فوایدتمدن - تا آنجا که ممکن است - بحال طبیعی نزدیک شویم و اندازه ای از نیکی و آزادی و خوشی که داشتیم باز بدست آوریم .این مقصود بدو وسیله حاصل میشود: یکی بوسیله تنظیم هیئت اجتماعیه و دیگر بوسیله تربیت افراد . روسو عقاید خود را در تنظیم هیئت اجتماعیه در کتابی بیان کرده است که (( قرارداداجتماعی ) ) یا ((پیمان اجتماعی ) ) نام دارد بنا بر اینکه اگر بخواهیم برای وجود حکومت و حاکم و محکوم بنیادی مشروع قایل شویم این است که مردم که در حال طبیعی آزاد و خود سرند برای زندگانی خود موانعی در پیش دارند که هر یک بتنهایی بر آن غلبه نتوانند کرد و با یکدیگر بر اجتماع پیمان کنندتا باتفاق و همدستی بر موانع چیره شوند .پس این مسئله پیش میاید که اجتماع بچه صورت واقع شود که بقوه جماعت جان و مال هر فردی محفوظ بماند وبا آن صورت هر فردی که با دیگران شریک اجتماع شده جز بخود بکسی فرمانبر نبوده ومثل سابق مختار نفس خود باشد . بعقیده روسو برای این منظور باید هر فردی همه اختیار خود را بجماعت دهد . جماعت یک کل شود که همه افراد اجزای لاینفک آن باشند و این کل صاحب اختیار مطلق باشد و هیئت اجتماعیه را بر طبق قانون اداره کند و قانون نماینده اراده کل - یعنی جمیع افراد- و متضمن مصالح عموم باشد . وی استواری بنای اجتماع را بر بنیادی که در نظر گرفته مشروط میداند باینکه افراد بدرستی تربیت شوند . روسو باحوال کودکان و جوانان توجهی خاص داشته و کتابی مخصوص در امرتربیت نوشته بنام امیل بمناسبت اینکه در آن کتاب داستان مانند کودکی را به این اسم فرض کرده واو را موافق اصول و قواعدی که درنظر داشته است پرورش میدهد .این کتاب نیز از آثار معتبر ادبیات فرانسوی است .درینجا هم سخن روسو مبتنی بر این است که انسان اگر بطبیعت و فطرت خود واگذاشته شود نیکوکار خواهد بود و بنابرین در تربیت کودکان و جوانان باید تا جایی که ممکن است قید و بند را کنار گذاشته و آنها را بحالت طبیعی و آزادی پرورش داد.وی مانند دیگر حکیمان قرن هیجدهم با مسیحیت و آداب دینی که کشیشان مقرر داشته اند مخالف است بمباحث فلسفه اولی هم اعتقاد ندارد ( سیر حکمت ).
هانری نقاش فرانسوی ۱۹۱٠ - ۱۸۴۴ م .

دانشنامه عمومی

روسو (دومینیکا). روسو ( Roseau ) پایتخت کشور دومینیکا است.
کشور دومینیکا یکی از کشورهای جزیره ای در دریای کارائیب در قاره آمریکا است ( با جمهوری دومینیکن اشتباه نشود ) .
جمعیت شهر روسو در سال ۲۰۰۱ برابر با ۱۴٬۸۴۷ نفر بود. این شهر بر روی دهکده ای قدیمی از سرخ پوستان کالیناگو به نام «سایری» بنا شده است.
همچنان این کشور مستعمره فرانسه بوده و نام پایتخت از روی فیلسوف مشهور فرانسوی ژان ژاک روسو گرفته شده است.
عکس روسو (دومینیکا)عکس روسو (دومینیکا)عکس روسو (دومینیکا)عکس روسو (دومینیکا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس