روسختج

لغت نامه دهخدا

روسختج. [ س َ ت َ ] ( معرب ، اِ ) معرب راسخت. روسوخته. ( فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از روسخته فارسی و بمعنی آن. ( فرهنگ نفیسی ). مس سوخته. ( برهان قاطع ) ( از دزی ج 1 ص 569 ) ( لغت محلی شوشتر ). بعربی نحاس محرق گویند. بهترین آن مصری بود گرم است در دوم. ( برهان قاطع ). طبیعت آن گرم است در سوم. ( لغت محلی شوشتر ). حدیدالحرکوش. اکسید مس راگویند که از قدیم بعنوان یکی از داروهای اصلی چشم خصوصاً تراخم استعمال میشده است. ( فرهنگ فارسی معین ).بترکی راستق گویند. ( از فرهنگ شعوری ). و رجوع به راسخت و روسوخته و نحاس محرق و حدیدالحرکوش و تحفه حکیم مؤمن و قانون ابوعلی سینا کتاب ثالث ص 65 شود.

فرهنگ عمید

مس سوخته، روی سوخته، اکسید مس، انتیمون، راسخت.

پیشنهاد کاربران

بپرس