روزه واکردن

لغت نامه دهخدا

روزه واکردن. [ زَ / زِ ک َدَ ] ( مص مرکب ) افطار کردن. ( آنندراج ) :
خمار باده در چشمم سیه کرده است عالم را
بیا ساقی که وقت شام باید روزه واکردن.
کلیم ( از آنندراج ).
خط دمید اکنون از آن لب کام دل خواهم گرفت
شام خود شد روزه امید را وامیکنم.
کلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

افطار کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس