لغت نامه دهخدا
- روزمزد کردن ؛ بکار گماردن کسی بعنوان روزمزد. میاومه. یِوام.
- روزمزدی ؛ عمل و خدمتی که بمقاطعه نباشد بلکه مزد هر روز در آخر همان روز بکارگر داده شود. ( از یادداشت مؤلف ).
- کارمند روزمزدی ؛ مقابل رسمی و پیمانی. آنکه بطور روزمزد استخدام شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید