روزمره

/ruzmarre/

مترادف روزمره: روزانه، هرروزه، یومیه

برابر پارسی: ( روزمرّه ) روزانه | روزانه، هرروز، همه روزه

معنی انگلیسی:
bread-and-butter, common, daily, day-to-day, diurnal, everyday, ordinary, quotidian, routine, workaday, from day to day

لغت نامه دهخدا

روزمره. [ م َرْ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) محاوره و هر لفظ مشهور میان مردم. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). مکالمه هرروزه. ( ناظم الاطباء ). || راتبه و وجه معاش. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روزینه. حصه و بهره هرروزه. ( ناظم الاطباء ). || ( ق ) همیشه. همه روزه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

روزانه، هرروزه
( صفت ) روزانه هر روز : کار روزمره .
آنکه مزد خود روز بروز ستاند

فرهنگ معین

(مَ رِّ ) [ فا - ع . ] (ق مر. ) روزانه ، هر روزه .

فرهنگ عمید

روزانه، هرروزه.

مترادف ها

quotidian (صفت)
پیش پا افتاده، روزانه، یومیه، روزمره

routine (صفت)
روزمره

فارسی به عربی

روتین

پیشنهاد کاربران

روزمره: روز واژه ای پارسی است و مره عربی است. در پهلوی رزوارک rozvārak یا رزوارگ و نیز پادرزگ pādrozag گفته می شد. ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی )
در پارسی دری روزینه و روزانه گفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از این ترکیب، روزمرگی نیز ساخته شده است و گویند دچار روزمرگی شدن.
همتای پارسی جایگزین میژانه mižāne می باشد که در زبان سغدی میثچانه mişcāne بوده است.
روزمرگی: میژانگی.

در نوشته های پهلوی پیش از اسلام بجای واژه روزمره از واژه روزواره بهره بردند
هرروزه
روزانه
روزواره
روزشمار
ارایشگر

بپرس