چو شب کرد بر آفتاب انجمن
بیاورد می با یکی رودزن.
فردوسی.
وزآن روی سهراب با انجمن همی می گسارید با رودزن.
فردوسی.
زین روی باغ صف بتان ملک پرست زآن روی صف رودزنان غزلسرای.
فرخی.
زخمه رودزن نه پست و نه تیززلف ساقی نه کوته و نه دراز.
فرخی.
ملک یوسف کنون در کاخ خود چون رودزن خواندندیمان را و خوبان را به نزد خویشتن خواند.
فرخی.
بتان ماهرو باساقیان سیم تن خواندپریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند.
فرخی.
ز شادی همی در کف رودزن شکافه شکافنده گشت از شکن.
اسدی.
گر رودزن رواست امام و نبیدخواراسبی است نیز آنکه کند کودک از قصب.
ناصرخسرو.
هم رودزنان به زخم راندن هم فاختگان به زند خواندن.
نظامی.
- رودزن فلک ؛ ستاره زهره. ( آنندراج ).