روحنت

لغت نامه دهخدا

روحنت. [ رَ ح َ ن َ ] ( ع مص )خوش شدن. ( لطائف اللغات ). خوبی و خرمی :
غیر چستی و کشی و روحنت
حق مرا او را داده بد نادرصفت.
مولوی ( مثنوی ).
رجوع به روحنة شود.

روحنة. [ رَ ح َ ن َ ] ( ع مص ) جان بخشیدن. تقدس و روح دادن به چیزی. بحالت روحانی درآوردن. ( از دزی ج 1 ). و رجوع به روحنت شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس