روحانی سمرقندی
لغت نامه دهخدا
چیست آن مرغی که چون منقار او تر میشود
چشم و گوش اهل معنی درج گوهر میشود...
تا بدست آید سخن راآب حیوان در جهان
همچوذوالقرنین اندر تیرگی در میشود
عقل جادوکار دوراندیش رنگ آمیز را
بند کردن باد را از وی مصور میشود...
او چه غواص است یارب زانکه چون او غوطه خورد
نور جان در بحر ظلمت آشناور میشود...ای بناگوش تو داده ماه را نور و صفا
سرو مشکین طره ای و گلبن سیمین قفا
حلقه زلفت برنگ و شعله نورت بروی
تیرگی را مایه آمد، روشنی را کیمیا
هست نقاش از هوای روی تو دست بهار
گشت عطار از کمند زلف تو باد صبا
آسمانی ، بهر آن سیمابگون بندی کمر
آفتابی ، بهر آن زنگارگون پوشی قبابیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید