ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.
سنایی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.
خاقانی.
و رجوع به روح نامی شود.