روح نامی. [ح ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نامیه : گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر.سنایی.رجوع به روح نامیه شود.