روح قدسی

لغت نامه دهخدا

روح قدسی. [ ح ِ ق ُ ]( اِخ ) جبرئیل. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ). || روح فرشتگی در برابر روح حیوانی :
دردسر دادیم حضرت را و حضرت روح قدس
روح قدسی دردسرها برنتابد بیش از این.
خاقانی.
چون همه روحانیان روح قدسی عاجزند
چون بدانی تو بدین رای رزین تبریز را.
مولوی.
بشیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش.
حافظ.
رجوع به روح قدس و روح القدس و «روح » و جبرئیل شود.

روح قدسی. [ ح ِ ق ُ ]( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بگفته امام غزالی از مراتب ارواح نوارنیه بشریه است وآن روحی است نبوی که پیغمبران و بعضی از اولیا بدان مختص میشوند و لوایح غیبی و احکام آخرت و قسمتی از معارف ملکوت آسمانها و زمین بلکه معارف ربانی که روح عقلی و فکری از رسیدن بدانها قاصرند در آن تجلی میکنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل روح ). و رجوع به روح ( در اصطلاح حکمت ) شود.

فرهنگ فارسی

جبرئیل یا روح فرشتگی در برابر روح حیوانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس