روح دمیدن

لغت نامه دهخدا

روح دمیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) جان بخشیدن. زنده کردن. دمیدن روح. نفخ روح :
این لطف بین که در گل آدم سرشته اند
وین روح بین که در تن عالم دمیده اند.
سعدی.

فرهنگ فارسی

جان بخشیدن زنده کردن دمیدن روح

پیشنهاد کاربران

بپرس