روبه
/rubah/
لغت نامه دهخدا
روبة. [ رَب َ / رو ب َ ] ( ع اِ ) مایه شیر یا بقیه شیر. ( منتهی الارب ). مایه ای که در شیر افکنند تا ماست شود. «شُب ْ شَوباً لک روبته »؛ مثلی است و در مورد کسی گفته میشود که کاری را بر عهده گیرد که در آن وی را بهره ای از نفع باشد و نظیر این مثل است : «احلب ْ حَلَباً لک شطره ». ( از اقرب الموارد ). مایه شیر یا بقیه شیر آشامیده شده. ( از معجم متن اللغة ). || آب منی گشن گردآمده از ترک گشنی یا آب منی آن گردآمده در زهدان. ( از منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). || حاجت ، و گویند: فلان لایقوم بروبة اهله ؛ یعنی فلان به برآوردن نیاز اهل خویش قیام نمیکند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || ماده زندگانی. ( منتهی الارب ). قوام عیش. ( از اقرب الموارد ). || فراهم آمدنگاه کار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پاره ای از شب. ( منتهی الارب ). بهره ای از شب. ( از اقرب الموارد ). || پاره گوشت. ( منتهی الارب ). قطعه ای از گوشت. ( از اقرب الموارد ). قطعه ای از چیزی یا از گوشت بویژه. ( از معجم متن اللغة ) . || سیخ آهن سرکج که بدان شکار را از سوراخ آن بیرون کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || درویشی. ( منتهی الارب ). فقر. ( اقرب الموارد ). || درخت چنار. ( منتهی الارب ). شجرةالنلک ای الزعرور. ( اقرب الموارد ). شجرةالنلک ، و فسره ابن السید الزعرور. ( تاج العروس ). || زمین نفیس جیّد بسیارگیاه. ( منتهی الارب ). زمین بسیارگیاه. ( از اقرب الموارد ). زمین مرغوب بسیار گیاه و درخت. ( از معجم متن اللغة ) . || هر چیز که به اصلاح آورد چیزی را. ( منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). || عقل و گویند: انا اذ ذاک غلام لیس لی روبة. ( از منتهی الارب ). الروبة من الرجل ؛ عقل وی. ( از معجم متن اللغة ). || ( اِمص ) کاهلی و سستی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته قطعه از چوب که با آن ظرف شکسته را پیوند کنند
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
روبِه (Roubaix)
شهری در ولایت نور، در شمال فرانسه، به فاصلۀ ۹کیلومتری شمال شرقی لیل، با ۹۸,۲۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۰). مرکز مهم تولید پارچۀ پشمی در کشور است. از قرن ۱۵م شهر مرفه تولید پوشاک فرانسه است، و با تورکوئن بخشی از کلان شهر لیل را تشکیل می دهد. از طریق آبراه روبه به رود اسخلده (اسکلت) (به فرانسوی اسکو) متصل شده است. این شهر تولیدکنندۀ پارچه، مواد شیمیایی، و ماشین آلات نیز است.
شهری در ولایت نور، در شمال فرانسه، به فاصلۀ ۹کیلومتری شمال شرقی لیل، با ۹۸,۲۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۰). مرکز مهم تولید پارچۀ پشمی در کشور است. از قرن ۱۵م شهر مرفه تولید پوشاک فرانسه است، و با تورکوئن بخشی از کلان شهر لیل را تشکیل می دهد. از طریق آبراه روبه به رود اسخلده (اسکلت) (به فرانسوی اسکو) متصل شده است. این شهر تولیدکنندۀ پارچه، مواد شیمیایی، و ماشین آلات نیز است.
wikijoo: روبه
مترادف ها
روباه، روبه، سحلب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
روباه