روبراه شدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
روبراه شدن ؛ به بهبود و کمال نزدیکتر گشتن. کاملتر شدن. نیکو شدن.
- || مطیع و سربراه شدن.
- || مطیع و سربراه شدن.
- روبراه شدن ؛ درست شدن. نیکو شدن. شروع به کمال کردن.
- || بسامان شدن. ساخته شدن. ساز شدن. از دشواری درآمدن.
- || بسامان شدن. ساخته شدن. ساز شدن. از دشواری درآمدن.
کنایه از :
- درست شدن مشکلات
- حل شدن مشکلات
- درست شدن مشکلات
- حل شدن مشکلات