روان پزشکی عصبی، عصب روان پزشکی، نوروسایْکایْتیری ( به انگلیسی: Neuropsychiatry ) یا روان پزشکی اُرگانیک ( به انگلیسی:Organic Psychiatry ) شاخه ای از پزشکی است که به مطالعه ارتباط روان پزشکی با عصب شناسی می پردازد. این رشته در تلاش برای درک و نسبت دادن رفتار به برهم کنش عوامل عصب شناسی و روان شناسی اجتماعی می باشد. [ ۱] در روان پزشکی عصبی، ذهن «به عنوان یک ویژگی و موجودیت برآمده از مغز» در نظر گرفته می شود، [ ۲] درحالی که در سایر تخصص های رفتاری و عصبی ممکن است این دو را به عنوان موجودیت های جداگانه در نظر بگیرند. روان پزشکی عصبی دیرینه تر از رشته های کنونی روان پزشکی و عصب شناسی است که پیشتر آموزش مشترکی داشتند. [ ۳] با این حال، این رشته ها بعد تر از هم تفکیک شده و معمولاً به طور جداگانه بکار گرفته می شوند.
امروزه، روان پزشکی عصبی به یک تخصص رو به رشد در روان پزشکی پدید آمده و از نزدیک با زمینه های عصب روان شناسی و عصب شناسی رفتاری در ارتباط می باشد. این رشته با درک علمی چندجانبه حاصل از این ارتباط، تلاش می کند برای بیماری هایی که در هر دو طبقه بندی اختلالات عصبی و اختلالات روانی قرار می گیرند، درمان بهتری بکار گیرد. ( مانند اوتیسم، اختلال کمبود توجه بیش فعالی و سندروم تورت )
از دهه گذشته، با توجه به همپوشانی قابل توجه بین این دو تخصص ، علاقه و بحث های مربوط به روان پزشکی عصبی در دانشگاه ها افزایش یافته است. [ ۴] [ ۵] [ ۶] [ ۷] [ ۸] این اقدامات عمدتاً در راستای ادغام عصب شناسی و روان پزشکی، به بحث درباره تشکیل تخصصی بالاتر و فراتر از یک فوق تخصص روان پزشکی صورت می گیرد. به عنوان مثال، پروفسور جوزف بی. مارتین، عصب شناس و رئیس سابق دانشکده پزشکی هاروارد، برای ادغام مجدد این دو رشته به طور خلاصه چنین استدلال کرده است: «تفکیک این دو مقوله که اغلب تحت تاثیر باورها و نه مشاهدات علمی اثبات شده می باشد، خودسرانه است. این واقعیت و گزاره که مغز و ذهن یکی هستند، این تفکیک را ساختگی می نماید. »[ ۵] این نکات و برخی از دلایل عمده دیگر به تفصیل در زیر آمده است:
عصب شناسان بطور عینی بر آسیب شناسی دستگاه عصبی اُرگانیک به ویژه مغز تمرکز کرده اند، در حالی که روانپزشکان ادعای بیماری های ذهنی را مطرح کرده اند. این تمایز پادپایی بین مغز و ذهن به عنوان دو موجودیت مختلف، بسیاری از تفاوت های بین این دو تخصص را مشخص کرده است. با این حال، نتیجه گیری شده است که این تقسیم بندی ساختگی است. یافته های تحقیقات قرن گذشته نشان داده است که زندگی ذهنی ما ریشه در مغز ما دارد. [ ۵] نتیجه گیری شده است که مغز و ذهن موجودیت مجزا از هم نیستند، بلکه فقط روش های متفاوتی برای نگاه کردن به یک سیستم واحد هستند ( Marr, 1982 ) . بحث شده است که پذیرفتن این یگانه گرایی ذهن و مغز ممکن است به دلایل مختلفی مفید باشد. نخست، رد دوگانگی ذهن و مغز بیانگر این است که تمام ذهن و فعالیت های آن در حیطه زیست شناسی قرار می گیرند و نیز چارچوب تحقیقاتی مشترکی را فراهم می کند که در آن درک و درمان اختلالات روانی می تواند بهتر پیشرفت کند. دوم، ابهام گسترده در مورد واقعی بودن یک بیماری روانی را با پیشنهاد اینکه همه اختلالات روانی باید ردپایی در مغز داشته باشند، کاهش می دهد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفامروزه، روان پزشکی عصبی به یک تخصص رو به رشد در روان پزشکی پدید آمده و از نزدیک با زمینه های عصب روان شناسی و عصب شناسی رفتاری در ارتباط می باشد. این رشته با درک علمی چندجانبه حاصل از این ارتباط، تلاش می کند برای بیماری هایی که در هر دو طبقه بندی اختلالات عصبی و اختلالات روانی قرار می گیرند، درمان بهتری بکار گیرد. ( مانند اوتیسم، اختلال کمبود توجه بیش فعالی و سندروم تورت )
از دهه گذشته، با توجه به همپوشانی قابل توجه بین این دو تخصص ، علاقه و بحث های مربوط به روان پزشکی عصبی در دانشگاه ها افزایش یافته است. [ ۴] [ ۵] [ ۶] [ ۷] [ ۸] این اقدامات عمدتاً در راستای ادغام عصب شناسی و روان پزشکی، به بحث درباره تشکیل تخصصی بالاتر و فراتر از یک فوق تخصص روان پزشکی صورت می گیرد. به عنوان مثال، پروفسور جوزف بی. مارتین، عصب شناس و رئیس سابق دانشکده پزشکی هاروارد، برای ادغام مجدد این دو رشته به طور خلاصه چنین استدلال کرده است: «تفکیک این دو مقوله که اغلب تحت تاثیر باورها و نه مشاهدات علمی اثبات شده می باشد، خودسرانه است. این واقعیت و گزاره که مغز و ذهن یکی هستند، این تفکیک را ساختگی می نماید. »[ ۵] این نکات و برخی از دلایل عمده دیگر به تفصیل در زیر آمده است:
عصب شناسان بطور عینی بر آسیب شناسی دستگاه عصبی اُرگانیک به ویژه مغز تمرکز کرده اند، در حالی که روانپزشکان ادعای بیماری های ذهنی را مطرح کرده اند. این تمایز پادپایی بین مغز و ذهن به عنوان دو موجودیت مختلف، بسیاری از تفاوت های بین این دو تخصص را مشخص کرده است. با این حال، نتیجه گیری شده است که این تقسیم بندی ساختگی است. یافته های تحقیقات قرن گذشته نشان داده است که زندگی ذهنی ما ریشه در مغز ما دارد. [ ۵] نتیجه گیری شده است که مغز و ذهن موجودیت مجزا از هم نیستند، بلکه فقط روش های متفاوتی برای نگاه کردن به یک سیستم واحد هستند ( Marr, 1982 ) . بحث شده است که پذیرفتن این یگانه گرایی ذهن و مغز ممکن است به دلایل مختلفی مفید باشد. نخست، رد دوگانگی ذهن و مغز بیانگر این است که تمام ذهن و فعالیت های آن در حیطه زیست شناسی قرار می گیرند و نیز چارچوب تحقیقاتی مشترکی را فراهم می کند که در آن درک و درمان اختلالات روانی می تواند بهتر پیشرفت کند. دوم، ابهام گسترده در مورد واقعی بودن یک بیماری روانی را با پیشنهاد اینکه همه اختلالات روانی باید ردپایی در مغز داشته باشند، کاهش می دهد.
wiki: روان پزشکی عصبی