روان ساختن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) روان کردن. روانه کردن. رجوع به روان کردن شود. - روان ساختن کاری ؛ روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار: بدین رای گشتند یکسر گوان که این کار را زال سازدروان.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) حرکت دادن عازم ساختن .
فرهنگ معین
( ~. تَ ) (مص م . ) ۱ - فرستادن ، روانه کردن . ۲ - جریان دادن ، حرکت دادن .