رواقیان

لغت نامه دهخدا

رواقیان. [ رِ ] ( اِخ ) ج ِ رواقی. رواقیون. اهل اسطوانه. ( دزی ج 1 ص 22 ). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیان از آن گویند که ایشان بر رواق نشسته معالجه بیماران می کردند و احتیاج به نبض گیری نداشتند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جمعی از فلاسفه اند که کیش بت پرستی داشتند و در قرن سوم قبل از میلاد مسیح پیدا شدند و به فریسیان شبیه بودند. مؤسس این فلسفه و طریقه زینو ( زِنون ) همواره در رواقی نشسته ایشان را تعلیم میداد. تعالیم اینان شبیه به تعالیم مذهب مسیح است ، اما در بعضی موارد با مذهب مسیحیان مخالفت دارند،از آن جمله فضیلت ایشان مبنی بر عُجب و تکبر بود و حال آنکه مذهب مسیح به حلم و تواضع امر می کند و نیز گویند که نفس حکمت برای تصفیه و سعادتمند کردن انسان کافی است و مصیبتهای این جهان فقط شرور و نتایج وهمیه غیرحقیقیه اند و شخص حکیم را نشاید که از حزن متأثر شود و به فرح متوکل گردد و اینان در افعال و اعمال خود بسیار صابر و امین بودند. از مشاهیر این طریقه یکی اپکتتیس است که در حدود سال 115 م. درگذشت و دیگری مرقس اوریلیوس امپراطور بود که از سنه 121 تا 180 م. می زیست. پیروان این فلسفه نسبت به سایر طوایف در اکتساب فضایل و آداب خود کمال حرص داشتند و به وحدانیت خدا معتقد بوده آفرینش عالم را به واسطه کلمه کن و شمول عنایت الهی را بر جمله کاینات مسلم میداشتند. ( از قاموس کتاب مقدس ذیل ماده رواقیین ).
فروغی آرد: همچنانکه اریستیپوس واسطه میان سقراط و ابیقور بوده کلبی ها هم واسطه میان آن مرد بزرگ و رواقیان بوده اند و این جمله حکمت را تنها برای تعیین تکلیف زندگانی و دستوراخلاقی میدانستند و استفاده علمی از آن نمی خواستند و بحث علت و معلول را به اندازه ای که به اخلاق مدد می رساند روا می داشتند، حتی درباره رواقیان میتوان گفت جمعیت ایشان جنبه مذهبی بیشتر داشت تا فلسفی. در هر حال سرسلسله این جماعت زینون نامی از اهل قبرس و از معاصران ابیقور بود و دیگری از معتبرترین آنها خروسبس از مردم آسیای صغیر که شاگرد و جانشین زینون بوده است و آنان را رواقی از آن رو گفته اند که حوزه ٔایشان در یکی از رواقهای شهر آتن منعقد می شد. به عقیده رواقیان کلی یعنی آنچه افلاطون مثال و ارسطو صورت یا تصور می خواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصراً از خارج به دست می آید یعنی بوسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش بر موم می باشد. و فهم انسان چهار مرتبه دارد، وهم و گمان و ادراک و علم که مرتبه یقین است و این چهار مرتبه را به اشاره بوسیله مشت باز و مشت نیم بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد نمودار میکردند. کلیه رواقیان به منطق اهمیت تمام میدادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کرده اند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مکتب رواقیان . رواقیون اهل مظال مکتبی که حکمت را تنها برای تعیین تکلیف زندگانی و دستور اخلاقی میدانستند و استفاده علمی از آن نمی خواستند و بحث علت و معلول را باندازه ای که باخلاق مدد میرساند روا میداشتند .حتی درباره رواقیان میتوان گفت جمععیت ایشان بیشتر جنبه مذهبی داشت تا فلسفی .در هر حال سر سلسله این جماعت زنون (ه.م. ) معاصر ابیقور بود و دیگری از معتبران آنها خروسیپوس شاگرد و جانشین زنون است . بعقیده رواقیان ((کل ) ) یعنی آنچه افلاطون (( مثال ) ) و ارسطو (( صورت ) ) یا (( تصور ) ) میخواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصرا از خارج بدست میاید یعنی بوسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش برموم میباشد.فهم انسان چهار مرتبه دارد: وهم گمان و ادراک و علم که مرتبه یقین است و این چهار مرتبه را باشاره بوسیله مشت باز و مشت نیمه بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد نمودار میکردند . کلیه رواقیان بمنطق اهمیت تمام میدادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کرده اند.فلسفه رواقیان نوعی از وحدت وجود است اما جسمانی نه روحانی باین معنی که جز جسم وجودی قایل نیستند و معتقدند که آن فاعل است یا منفعل . فاعل یعنی قوه ( بمعنی قدرت نه باصطلاح ارسطو ) آنست که در انسان روح یا نفس و در کلیه عالم پرودگار خوانده میشود. منفعل آنست که در انسان بدن و در عالم ماده مینامند و این دو امر - یعنی قوه و ماده یا روح و بدن یا خدا و ماسوی که حقیقت آنها واحد است - با یکدیگر مزج کلی دارند چنانکه وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است وانسان عالم صغیر است و جهان عالم کبیر . رواقیان در باب حقیقت عالم از رای هر قلطیوس پیروی میکنند که اصل وجود را آتش میدانست و آتش بدوی بهوا و آب و خاک تبدل یافته و وحی الهی در آن دمیده شده و بنابراین هر فردی از موجودات از دم الهی بهره ای دارد و آن بقوه ای که در او موجود است اجزای عالم را نگاه میدارد . مدار عالم بر ادواراست و عاقبت متلاشی میگردد و رجوع باصل یعنی آتش بدوی میکند . پس از آن دور دیگر آغاز کرده و کاملا مانند دور سابق جریان می یابد و آن نیز سرانجام متلاشی میشود و همچنین تا بی نهایت . رواقیان جریان امور را عالم را ضروری دانند و جبری مذهب اند . در امور اخلاقی چنین گویند : انسان که عالم صغیراست و جسما و روحا پاره ای از عالم کبیر میباشد ناچار باید از قوانین طبیعت پیروی کند و چون در عالم کبیر طبیعت محکوم عقل کل است که داخل وجود اوست انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند. پس عمل نیک و فضیلت آنست که با عقل سازگار باشد و بنابراین انسان باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف میشوند از خود دور سازد و سکون خاطر را رها نکند و تاثر را بخود راه ندهد و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود فاعل مختار خواهد بود زیرا جز آنچه عقل حکم میکند آرزو نخواهد کرد و هر چه آرزو کند بان خواهد رسید .پس امور خارجی در آزادی و اختیار و خوشی و سعادت انسان تاثیری ندارد و خوشی امری درونی است یعنی بخشنودی خاطر است و شخص هر چه خود را از علایق بیشتر رهایی دهد وارسته تر خواهد بود . فضیلت مقصود بالذات است و غایت او خود اوست و آن در واقع یکی بیش نیست یعنی حکمت - یا شیده عقلائی - که جنبه های مختلف دارد.
استائیک ها، فرقهای ازفلاسفه قدیم ازشهر آتن
جمع رواقی اهل اسطوانه حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم میکردند و در کتابی نوشته بود که رواقیان از آن گویند که ایشان بر رواق نشسته معالجه بیماران میکردند و احتیاج به نبض گیری نداشتند

پیشنهاد کاربران

بپرس