رواقی

/ravAqi/

معنی انگلیسی:
stoic

لغت نامه دهخدا

رواقی. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ راقیة. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به راقیة شود.

رواقی. [ رَ ] ( حامص ) صافی و زلالی. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).

رواقی. [ رِ ] ( ص نسبی ) پیرو فلسفه یا مذهب یا طریقه رواقیان. معتقد به حکمت رواقیون. رجوع به رواقیان شود. || فقیر. درویش. گدا. || کسی که مکرر در رواق آید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مکتب رواقیان . رواقیون اهل مظال مکتبی که حکمت را تنها برای تعیین تکلیف زندگانی و دستور اخلاقی میدانستند و استفاده علمی از آن نمی خواستند و بحث علت و معلول را باندازه ای که باخلاق مدد میرساند روا میداشتند .حتی درباره رواقیان میتوان گفت جمععیت ایشان بیشتر جنبه مذهبی داشت تا فلسفی .در هر حال سر سلسله این جماعت زنون (ه.م. ) معاصر ابیقور بود و دیگری از معتبران آنها خروسیپوس شاگرد و جانشین زنون است . بعقیده رواقیان ((کل ) ) یعنی آنچه افلاطون (( مثال ) ) و ارسطو (( صورت ) ) یا (( تصور ) ) میخواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصرا از خارج بدست میاید یعنی بوسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش برموم میباشد.فهم انسان چهار مرتبه دارد: وهم گمان و ادراک و علم که مرتبه یقین است و این چهار مرتبه را باشاره بوسیله مشت باز و مشت نیمه بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد نمودار میکردند . کلیه رواقیان بمنطق اهمیت تمام میدادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کرده اند.فلسفه رواقیان نوعی از وحدت وجود است اما جسمانی نه روحانی باین معنی که جز جسم وجودی قایل نیستند و معتقدند که آن فاعل است یا منفعل . فاعل یعنی قوه ( بمعنی قدرت نه باصطلاح ارسطو ) آنست که در انسان روح یا نفس و در کلیه عالم پرودگار خوانده میشود. منفعل آنست که در انسان بدن و در عالم ماده مینامند و این دو امر - یعنی قوه و ماده یا روح و بدن یا خدا و ماسوی که حقیقت آنها واحد است - با یکدیگر مزج کلی دارند چنانکه وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است وانسان عالم صغیر است و جهان عالم کبیر . رواقیان در باب حقیقت عالم از رای هر قلطیوس پیروی میکنند که اصل وجود را آتش میدانست و آتش بدوی بهوا و آب و خاک تبدل یافته و وحی الهی در آن دمیده شده و بنابراین هر فردی از موجودات از دم الهی بهره ای دارد و آن بقوه ای که در او موجود است اجزای عالم را نگاه میدارد . مدار عالم بر ادواراست و عاقبت متلاشی میگردد و رجوع باصل یعنی آتش بدوی میکند . پس از آن دور دیگر آغاز کرده و کاملا مانند دور سابق جریان می یابد و آن نیز سرانجام متلاشی میشود و همچنین تا بی نهایت . رواقیان جریان امور را عالم را ضروری دانند و جبری مذهب اند . در امور اخلاقی چنین گویند : انسان که عالم صغیراست و جسما و روحا پاره ای از عالم کبیر میباشد ناچار باید از قوانین طبیعت پیروی کند و چون در عالم کبیر طبیعت محکوم عقل کل است که داخل وجود اوست انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند. پس عمل نیک و فضیلت آنست که با عقل سازگار باشد و بنابراین انسان باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف میشوند از خود دور سازد و سکون خاطر را رها نکند و تاثر را بخود راه ندهد و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود فاعل مختار خواهد بود زیرا جز آنچه عقل حکم میکند آرزو نخواهد کرد و هر چه آرزو کند بان خواهد رسید .پس امور خارجی در آزادی و اختیار و خوشی و سعادت انسان تاثیری ندارد و خوشی امری درونی است یعنی بخشنودی خاطر است و شخص هر چه خود را از علایق بیشتر رهایی دهد وارسته تر خواهد بود . فضیلت مقصود بالذات است و غایت او خود اوست و آن در واقع یکی بیش نیست یعنی حکمت - یا شیده عقلائی - که جنبه های مختلف دارد.
( صفت ) پیرو مکتب رواقیان
پیرو فلسفه یا مذهب یا طریقه رواقیان معتقد به حکمت رواقیون فقیر درویش

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) پیرو مکتب رواقیان . (رواقیان گروهی بودند که حوزه درسشان در یکی از رواق های شهر آتن منعقد می شد ).

فرهنگ عمید

گروهی از فلاسفۀ قدیم یونان که در یکی از رواق های شهر آتن شاگردان خود را تعلیم می دادند. &delta، رواقیان فایدۀ حکمت را تعیین روش زندگی و تهذیب اخلاق می دانستند.

پیشنهاد کاربران

بپرس