سپیده دم ز لشکرگاه خسرو
سوی باغ سپید آمد روارو.
نظامی.
در روارو فتاد موکب شاه نم به ماهی رسید و گرد به ماه.
نظامی.
|| دنبال کسی به شتاب رفتن. ( آنندراج ). رفتن به دنبال کسی به عجله و شتاب. ( ناظم الاطباء ). پیاپی و بشتاب رفتن لشکر. ( از فرهنگ شعوری ). صاحب آنندراج آرد: الف روارو همچون الف شباشب است یعنی برای مقارنت راست و معنی آن است ، اول رفتن که مقارن رفتن آخر است و این عبارت از سرعت رفتن است بغیر فصل و تأخیر، خواه تنها رود یا بدنبال کسی ، چنانچه میگویند فلان تا آنجا و تا اینجا روارو آمد و در صفت میگویند روارو میرود چو تیر یکسان رود - انتهی : زمین از بار آهن خم گرفته
هوا را از روارو دم گرفته.
نظامی.
ملایک با روارو در لوای عصمت او شدخلایق با هزاهز در رکاب رأی او آمد.
خاقانی.
اکنون که دل شیفته شد گرم روارواین وقت نشستن نبود وقت رواروست.
علی خراسانی ( از بهار عجم ).
|| ( ق مرکب )بدنبال هم. پشت سر هم. متعاقب یکدیگر : بدان گونه این لشکر نامدار
بیامد روارو سوی کارزار.
فردوسی.
روارو چنین تا به لهراسب شاه ز لهراسب آمد به گشتاسب شاه.
فردوسی.
روارو چنین تا به چین و ختن سپردند شاهی بدان انجمن.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) برو برو. بانگ دور شو دور شو : چو شد کار آن کشور آراسته
روارو شد از راه برخاسته.
نظامی.
- روارو برآمدن ؛ فریاد روارو بلند شدن. بانگ برو برو برآمدن برای اعلام ورود و یا عبور صاحب حشمتی : روارو برآمد که بگشای راه
که آمد نوآیین گو تاج خواه.
فردوسی.
روارو برآمد ز درگاه سام مه بانوان خواندندش بنام.
فردوسی.
روارو برآمد ز راه نبردهزاهز درآمد به مردان مرد.
فردوسی.
زمین از سر گنج بگشاد بندروارو برآمد به چرخ بلند.
نظامی.
- روارو زدن ؛ فریاد برو برو برآوردن.بانگ دور شو دور شو بلند کردن برای اعلام ورود یا عبور صاحب حشمتی یا حرکت لشکری : بیشتر بخوانید ...