روادع

لغت نامه دهخدا

روادع. [ رَ دِ ] ( ع ص ، اِ ) قیاساً ج ِ رادِعة و رادِع. موانع : اما جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام... التفاتی نرود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 260 ). || رادع و رادعة و ج ِ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی خوش نیز آمده است. ( از معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع رادعه بازدارنده ها

پیشنهاد کاربران

بپرس