روادار

لغت نامه دهخدا

روادار. [ رَ ] ( نف مرکب ) مباح و جایز دارنده چیزی. ( آنندراج ). رجوع به روا داشتن شود. || انتخاب کننده. || تحسین کننده. رجوع به روا داشتن شود. || قبول کننده و راضی. || ( ن مف مرکب ) مشروع و درست و صحیح. || مناسب و شایسته و سزاوار. || ( اِ مرکب ) حق قضاوت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مباح و جایز دارنده چیزی تحسین کننده

فرهنگ عمید

کسی که امری را جایز می شمارد، آن که چیزی را برای کسی حلال می داند.

پیشنهاد کاربران

بپرس