رواتب

لغت نامه دهخدا

رواتب. [ رَ ت ِ ] ( ع اِ ) ج ِ راتبة. ( از اشتینگاس ) ( ناظم الاطباء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . ج ِراتب. ( المنجد ). مقرری. مستمری. ( از اشتینگاس ). مواجب. وظیفه سالیانه و یومیه. ( از ناظم الاطباء ). وظایف. ( اقرب الموارد ) : جد مرا... فرمود تا...آنچه بباید از وظایف و رواتب ایشان راست میدارد. ( تاریخ بیهقی ). محمود فرمود تا بخدمت ایشان قیام کند وآنچه بباید از وظایف و رواتب ایشان راست میدارد. ( تاریخ بیهقی ). از اوقاف مدرسه وجوه رواتب و مواجب ایشان موظف می گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 423 ). خبازی که به اقامت رواتب سرای من موسوم بود پیش من آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 330 ). || سنتهای تابع فرائض و گویند وابسته به اوقات مخصوصی است. ( از اقرب الموارد ). سنتهایی که با فرائض خوانده می شود. ( از معجم متن اللغة ). سنتهای تابع فرایض و یامخصوص است به اوقات مخصوص. ( از المنجد ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ج ِ راتبة است و آن عبارت است ازسنتهایی که تابع و پیرو واجبات می باشند و برخی این سنتها را وابسته به اوقات معین دانسته اند و پس از نماز عیدین و تراویح راتبه بر دوم باشند نه بر اول.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع راتب و راتبه وظیفه ها مستمریها ماهیانه ها .
جمع راتبه مقرری مستمری مواجب

فرهنگ معین

(رَ تِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ راتب و راتبه ،جیره ها، مستمری ها.

فرهنگ عمید

= راتب

پیشنهاد کاربران

بپرس