که شهری خنک بود و روشن هوا
از آنجاگذشتن ندیدی روا.
فردوسی.
سر باره دژ بد اندر هواندیدند جنگ هوا را روا.
فردوسی.
چنان پروریدش که باد هوابر او برگذشتن ندیدی روا.
فردوسی.
نه آزار زن جست رای عزیزنه آزار یوسف روا دید نیز.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نیز نبینم روا اگر نه بگویمت بر مگسی خوب نیست ضربت فرهاد.
ناصرخسرو.