رو ترش کردن. [ ت ُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ترشرویی کردن. گره بر ابرو افکندن. خود را عبوس نشان دادن. اخم کردن. کراهت نمودن : شکر یزدان طوق هر گردن بود نی جدال و روترش کردن بود.
مولوی.
تَکَرﱡه ؛ رو ترش کردن. ( منتهی الارب ). و رجوع به روترش شود.
فرهنگ فارسی
ترشرویی کردن گره بر ابرو افگندن خود را عبوس نشان دادن اخم کردن