رو به موت

پیشنهاد کاربران

somebody’s/something’s days are numbered
moribund
نفس سوار سینه شدن ؛ نفس به لب رسیدن. به حال نزع افتادن.
نفس بر لب رسیدن ؛ به حال نزع افتادن. به مردن رسیدن.
- || بغایت مانده شدن و ناتوان گشتن.
بطاق خانه بودن چشم
at death's door
در حال مرگ
مرگ فد حال
مشرف به موت
محتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ. ( منتهی الارب ) . بیمار که در حال احتضار است. آنکه در حال نزع است. آنکه مشرف به موت است. که با مرگ دست به گریبان است. که در حال جان
...
[مشاهده متن کامل]
کندن است. مشرف به مرگ و آنکه در حال احتضار باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کثیرالاَّفة. که جن بر او حاضر آید: اللبن محتضر فغط انأک. ( منتهی الارب ) ؛ یعنی شیر حاضر است پر نما ظرف خود را از آن زیرا که کثیرالآفة است و جن بر آن حاضر می شود. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به محضور و محضورة شود. || کل شرب محتضر؛ ای یحضرون حظوظهم من الماء و تحضر الناقة حظها منه. ( منتهی الارب ) .

به شماره افتاده
در حال مرگ، نزدیک مرگ، بدحال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس