گرفتن آن قدر عیب است در آیین ما خالص
که بر ما هرکه رو انداخت نگرفتیم رویش را.
خالص ( از آنندراج ).
میتوانم صورت آیینه شدگر بیندازند خوبان رو به من.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
|| عجز و الحاح کردن. رو افگندن. ( آنندراج ). || در تداول عامه ، خواهش و تمنا کردن. با قبول وهن از کسی برآوردن حاجتی را خواستن. خواستن بزرگ و محتشمی به التماس چیزی را از کسی. درخواست کردن کسی که درخواست از شأن او نیست : هرکه رو انداخت پیش من گرفتم روی او
محشر امید چون آیینه از حیرانیم.
تأثیر ( از آنندراج ).