رو انداختن


معنی انگلیسی:
ask, request

لغت نامه دهخدا

رو انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب )رو انداختن بر چیزی و به چیزی ؛ متوجه آن شدن. ( از آنندراج ). رو کردن. توجه کردن. رو آوردن :
گرفتن آن قدر عیب است در آیین ما خالص
که بر ما هرکه رو انداخت نگرفتیم رویش را.
خالص ( از آنندراج ).
میتوانم صورت آیینه شد
گر بیندازند خوبان رو به من.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
|| عجز و الحاح کردن. رو افگندن. ( آنندراج ). || در تداول عامه ، خواهش و تمنا کردن. با قبول وهن از کسی برآوردن حاجتی را خواستن. خواستن بزرگ و محتشمی به التماس چیزی را از کسی. درخواست کردن کسی که درخواست از شأن او نیست :
هرکه رو انداخت پیش من گرفتم روی او
محشر امید چون آیینه از حیرانیم.
تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سوال کردن تقاضا کردن .
بر چیزی و به چیزی متوجه آن شدن رو کردن

فرهنگ معین

(اَ تَ )(مص ل . ) (عا. ) سؤال کردن .

واژه نامه بختیاریکا

وا ری وَندِن

پیشنهاد کاربران

رو انداختن : [عامیانه، کنایه ] تقاضا و خواهش کردن.

بپرس