رهی گشتن ؛ رهی شدن. بنده شدن. غلام گشتن : اندرحکم ایشان دزد، خداوند چیز را رهی گشتی. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
کمر بست با فر شاهنشهی
جهان سربسر گشته او را رهی.
فردوسی.
جهان سربسر گشته او را رهی
... [مشاهده متن کامل]
نشسته جهاندار با فرهی.
فردوسی
چو از شیر آن بیشه گردد تهی
بدان گه مرا گور گردد رهی.
فردوسی.
کدام کس که نه او را به طبع گشت رهی
کدام دل که نه او را به مهر گشت رهین.
فرخی.
پس چون که رهی و بنده گشتند
ای خویش ترا بجمله خویشان.
ناصرخسرو.
هرکس رهی اش گشت چو من بنده از آن پس
از علم و هنر باشد دینارو وشانیش.
ناصرخسرو.
کمر بست با فر شاهنشهی
جهان سربسر گشته او را رهی.
فردوسی.
جهان سربسر گشته او را رهی
... [مشاهده متن کامل]
نشسته جهاندار با فرهی.
فردوسی
چو از شیر آن بیشه گردد تهی
بدان گه مرا گور گردد رهی.
فردوسی.
کدام کس که نه او را به طبع گشت رهی
کدام دل که نه او را به مهر گشت رهین.
فرخی.
پس چون که رهی و بنده گشتند
ای خویش ترا بجمله خویشان.
ناصرخسرو.
هرکس رهی اش گشت چو من بنده از آن پس
از علم و هنر باشد دینارو وشانیش.
ناصرخسرو.