رهون
لغت نامه دهخدا
رهون. [ رُ ] ( ع مص ) ثابت و دایم گردیدن و لاغر شدن کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ثابت و برقرار ماندن چیزی. ( ناظم الاطباء ). ثابت دایم داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). رجوع به رهن شود.
رهون. [ رُ ] ( اِخ ) رهو. ظاهراً صورتی از «رهو» است که مهبط حضرت آدم باشد. مؤلف اخبار الصین و الهند گوید: و فی ارضها [ ارض سرندیب ] جبل یدعی الرهون و علیه هبط آدم علیه السلام. ( ص 4 ). رجوع به رهو شود.
فرهنگ فارسی
رهو . ظاهرا صورتی از رهو است که مهبط حضرت آدم باشد .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید