رهواری

لغت نامه دهخدا

رهواری. [رَهَْ ] ( حامص مرکب ) راهواری. صفت و عمل رهوار. نرم روی و خوشگامی مرکب. مقابل لنگی. ( یادداشت مؤلف ).
- به رهواری لنگی پوشیدن ؛ کنایه از به چابکی و زرنگی عیبی را نهان داشتن. عیب خویش به مهارت و جلدی پنهان کردن :
به خنده می نهفت از دلش تنگی
به رهواری همی پوشید لنگی.
( ویس و رامین ).
رجوع به ترکیب «لنگی را به رهواری پوشیدن » در ذیل لنگی و نیز رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.

فرهنگ فارسی

عمل راهور
صفت و عمل رهوار . نرم روی و خوشگامی مرکب . مقابل لنگی .

فرهنگستان زبان و ادب

{ride comfort, ride, comfort, rideability} [قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار- تایر] میزان راحتی سرنشین براساس این عوامل: شدت ضربه در هنگام عبور از روی پل ها یا خطوط راه آهن؛ میزان جهش و میرانندگی تایر بر روی ناهمواری های جاده، میزان پوش دهی ناهمواری جاده

پیشنهاد کاربران

بپرس