رهنمود

/rahnemud/

مترادف رهنمود: ارشاد، پند، دلالت، راهنمایی

معنی انگلیسی:
counsel, guidance, prescription, recipe, guide, guideline, wayfaring

مترادف ها

guidance (اسم)
راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود

directive (اسم)
رهنمود، امریه

فارسی به عربی

توجیه

پیشنهاد کاربران

فارسی به انگلیسی: prompt
راهنمایی
رهسپاری چیه
راهنمایی_هدایت
راه راست
اشاره کردن . . راهنمایی کردن
ارشاد - گواه آوری - رهنمود آوری - استدلال آوری.
راهنمایی کردن ، پیشنهاد
پیشنهاد. راه جدید
سفارش، 1 - فَرنودخواست، فرنود خواستن 2 - فرنودآوری، گواه آوری، فَرنایش، گوواکی ( فرهنگ پهلوی ) ، ره نمودآوری، 3 - استدلال

بپرس