رهنمایی

/rahnamAyi/

مترادف رهنمایی: ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت

لغت نامه دهخدا

رهنمایی. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( حامص مرکب ) راهنمائی. هدایت و دلالت و ارشاد. ( ناظم الاطباء ). راهنمایی. رهنمونی. راهنمونی. ( یادداشت مؤلف ) :
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.
خاقانی.
گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی.
نظامی.
- رهنمایی کردن ؛ ارشاد. هدایت :
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت.
اوحدی.
رجوع به رهنمای و راهنمایی شود.

فرهنگ فارسی

عمل راهنما هدایت رهبری . یا اداره راهنمایی و رانندگی اداره ای در شهربانی که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است شعبه تامین وسایل عبور و مرور و وسایل نقلیه .
هدایت و دلالت و ارشاد . رهنمونی

پیشنهاد کاربران

ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.

بپرس