رهنامه

لغت نامه دهخدا

رهنامه. [ رَ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) راهنامه. راهنامج. رهنامج. کتابی که بدان کشتی بانان راه سپرند و بسوی لنگرگاه و جز آن پی برند. معرب آن رهنامج و راهنامج است. ( یادداشت مؤلف ). کتاب شناساننده راهها :
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز رهنامه ره شناسان پیر.
نظامی.
ز رهنامه چون بازجستند راز
سوی بازپس گشتن آمد نیاز.
نظامی.
ز خاقان بپرسید کاین شهر کیست
به رهنامه در نام این شهر چیست.
نظامی.
رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ فارسی

راهنامه . راهنامج . کتابی که بدان کشتیبانان راه سپرند و بسوی لنگرگاه و جز آن پی برند معرب آن رهنامج و راهنامج .

فرهنگ عمید

= راه نامه

فرهنگستان زبان و ادب

{doctrine} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] بیانیه ای مکتوب دربارۀ سیاست رسمی حکومت، به ویژه در زمینۀ سیاست خارجی و راهبرد نظام

پیشنهاد کاربران

ره نامه = نقشه ی جغرافیا
شاهد شعری از نظامی گنجوی، شاعر سده ی ششم
که این مرحله منزلی مشکل است
به ( ره نامه ) ها در پسین منزل است
ز خاقان بپرسید کاین شهر کیست
به ( ره نامه ) در، نام این شهر چیست؟
...
[مشاهده متن کامل]

هر دو بیت از خمسه ی نظامی / اسکندرنامه / بخش دوم: خردنامه
گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
پیرایه یغمایی

رهنامه. ( علوم سیاسی ) بیانیه ای مکتوب دربارۀ سیاست رسمی حکومت، به ویژه در زمینۀ سیاست خارجی و راهبرد نظامی. مترادف این واژه در زبان انگلیسی «doctrine» است. ( منبع: لغتنامۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی )

بپرس