رهسپار شدن


معنی انگلیسی:
decamp, quit, part, wend, to proceed, to set out, to travel

لغت نامه دهخدا

رهسپار شدن. [ رَ س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن. رفتن. ( یادداشت مؤلف ).
- رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ).
رجوع به رهسپار و راهسپار شود.

فرهنگ فارسی

عزیمت کردن . روانه گشتن . عازم شدن

مترادف ها

leave (فعل)
رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن

go (فعل)
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن

travel (فعل)
مسافرت کردن، سیر کردن، سیاحت کردن، رهسپار شدن، سفر کردن، پیمودن، در نرو دیدن

proceed (فعل)
پیش رفتن، حرکت کردن، ناشی شدن از، رهسپار شدن، اقدام کردن، پرداختن به

فارسی به عربی

اجازة , اذهب , ایراد , سفر

پیشنهاد کاربران

معنی رهسپار شدن یعنی راه افتادن حرکت کردن
معنی رهسپار
رهسپار

بپرس