هرکه را رهبری کلاغ کند
بیگمان دل به دخمه داغ کند.
عنصری.
کسی را کند سجده دانا که یزدان گزیدستش از خلق مر رهبری را.
ناصرخسرو.
راهبر تو چو یکی گمرهست از تو نیابد دگری رهبری.
ناصرخسرو.
رجوع به راهبری شود.رهبری. [ رَ ب ُ ] ( حامص مرکب ) راه بُری. رجوع به راه بری شود.