رهبت

لغت نامه دهخدا

رهبت. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) بیم. ترس. خوف. ( یادداشت مؤلف ).فزع : امیران غور به خدمت آمدند گروهی به رغبت و گروهی به رهبت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109 ).

رهبة. [ رَ ب َ ] ( ع مص ) رَهَب. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة )( از ناظم الاطباء ). ترسیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54 ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رهب شود.

رهبة. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) ترس. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) : رهبة لا رغبة آن جماعت را در ترشیز بگذاشت. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). || الرهبة فی الدعا؛ان تلقی کفیک فترفعهما الی الوجه. ( ناظم الاطباء ).

رهبة. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) جرجی ابراهیم.او راست : نزهة الطلب فی علم المغانی و الطرب ، در 22باب ، و حواشی جامعی درباره موسیقی مصر و شام و بغداد بدان کتاب نوشته است. ( از معجم المطبوعات مصر ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) بیم ترس خوف .

فرهنگ معین

(رَ بَ ) [ ع . رهبة ] (اِ. ) بیم ، ترس .

پیشنهاد کاربران

لرزشی در قلب است که به خاطر عشق و علاقه ای که انسان به معبود دارددر اندام او میافتد. آیه ۴۰ سوره بقره را مطالعه بفرمایید. وایی فارهبون. فقط از من بترسید و هراس داشته باشید.

بپرس