رهایی یافتن


معنی انگلیسی:
to be delivered

لغت نامه دهخدا

رهایی یافتن. [ رَ ت َ] ( مص مرکب ) خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن. ( ناظم الاطباء ). تخلص. ( منتهی الارب ). تملس. جَستَن. خلاص شدن. مستخلص شدن. رستن. ( یادداشت مؤلف ) :
بجویید تا قارن رزم زن
رهایی نیابد از این انجمن.
فردوسی.
بدامم نیاید بسان تو گور
رهایی نیابی بدینسان مشور.
فردوسی.
امروز کیا بوسه دهد بر لب دریا
کز دست شهنشاه بدو یافت رهایی.
منوچهری.
رهایی بدو یابد از مرگ خویش
مبارز چو عاجز شود از قتال.
ناصرخسرو.
بوالعباس خلیلی رحمه اﷲ از آن اسیران یکی بود با زر رهایی یافت. ( تاریخ سیستان ).
چو در خاکم نبود از غم جدایی
شوم درخاک تا یابم رهایی.
نظامی.
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس.
سعدی ( بوستان ).
تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی. ( گلستان ). || معاف شدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن

جدول کلمات

جستن

پیشنهاد کاربران

بپرس