رهاننده ماست از اژدها
نه کشتن بودرنج او را بها.
فردوسی.
ستایش گرفت آفریننده رارهاننده از بند تن بنده را.
نظامی.
رساننده ما به خرم بهشت رهاننده از دوزخ تنگ زشت.
نظامی.
چو در طاس لغزنده افتاد موررهاننده را چاره باید نه زور.
سعدی ( بوستان ).
راستی پیشه گیر ایمن باش کاو رهاننده تو بس باشد.
سعدی.