رهاندن


معنی انگلیسی:
to deliver, save

لغت نامه دهخدا

رهاندن. [ رَ دَ ] ( مص ) رهانیدن. آزاد کردن. نجات دادن.خلاص نمودن. آزادی دادن. ( ناظم الاطباء ). آزاد کردن از بند. ( آنندراج ). جدا کردن. نجات دادن :
وین فره [ پیر ] زبهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا.
رودکی.
تبهای دیرینه را منفعت کند و از یرقان برهاند. ( الابنیه ).
ترا دین و دانش رهاند درست
ره رستگاری ببایدت جست.
فردوسی.
از آن آمدم سوی میدان تو
که از تن رهانم مگر جان تو.
فردوسی.
رهاندم ز تن همچنان جان اوی
که ویران کنم کشور و خان اوی.
فردوسی.
رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا.
فردوسی.
زین اژدهای پیسه نتواندت رهاندن
ای برخطا و زلت جز رحمت خدایی.
ناصرخسرو.
ایزد برهاندت از بلاهاش
به ْ زین سوی من ترادعا نیست.
ناصرخسرو.
که به آل رسول خویش مرا
برهاندی ازین رمه نسناس.
ناصرخسرو.
که از سایه غیر سر می رهانم
که از خود چو سایه جدا می گریزم.
خاقانی.
چو جان کارفرمایت به باغ خلد خواهد شد
حواس کارکن در حبس تن مگذار و برهانش.
خاقانی.
جز ساقی و دردی و سفال و می
از ششدر غم مرا که برهاند؟
خاقانی.
شه آن کاردان را که کشتی رهاند
بفرمود تا کشتی آنجا رساند.
نظامی.
به هرجا که او تاختی بارگی
رهاندی بسی کس ز بیچارگی.
نظامی.
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نتوانم که شکن برشکن است آن.
سعدی.
رمقی بیش نمانده ست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی.
سعدی.
گر بار دگر دامن کامی به کف آرم
تا زنده ام از چنگ منش کس نرهاند .
سعدی.
- بازرهاندن ؛ وارهاندن. رهانیدن. رهاندن. خلاص کردن. آزاد ساختن : مردم... نخست ترا بازرهانند. ( کلیله و دمنه ).
خوی بدش که بازرهاند مرا ز من
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است.
خاقانی.
یارب ازین حبس گاه بازرهانش که هست
شروان شرالبلاد خصمان شرالدواب.
خاقانی.
- وارهاندن ؛ آزاد ساختن. رهانیدن :
وارهان زین دامگاه غم مرابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رهاکردن، آزادکردن، نجات دادن، نجات دهنده
( مصدر ) ( رهانید رهاند خواهد رهاند برهان رهاننده رهانیده ) نجات دادن خلاص کردن ( از قید و بند ) .
رهانیدن . آزاد کردن و نجات دادن و آزادی دادن .

فرهنگ معین

(رَ دَ ) (مص م . ) نجات دادن ، خلاص کردن .

فرهنگ عمید

رها کردن، آزاد کردن، نجات دادن.

دانشنامه عمومی

رهاندن (فیلم). رهاندن ( انگلیسی: Abandon ) یک فیلم آمریکایی در ژانر معمایی و تریلر روان شناختی به کارگردانی و نویسندگی استیون گیگان در اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند گیگان است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. کیتی هلمز نقش دانشجویی به نام کیتی را ایفا می کند که در آستانه فارغ التحصیلی، با دوست پسرش ( چارلی هونام ) که دو سال پیش ناپدید شده بود، روبه رو می شود. علی رغم اینکه داستان فیلم در یکی از دانشگاه های آمریکا می گذرد، بیشتر فیلم در کانادا و در دانشگاه مک گیل فیلمبرداری شده است. این فیلم بر پایۀ رمان سقوط آدامز اثر شان دزموند ساخته شده است. زویی دشانل، گبریل یونیون و بنجامین برت از دیگر بازیگران فیلم هستند.
کیتی برک، دانشجوی ارشد کالج است که برای مقابله با استرس تمام کردن پایان نامه خود و پیدا کردن شغل مناسب تلاش می کند. اوضاع برای او زمانی پیچیده تر می شود که او متوجه حضور دوست پسرش، امبرلی لارکین، که دو سال پیش ناپدید شده بود، می شود.
• کیتی هلمز در نقش کیتی
• بنجامین برت در نقش کارآگاه وید هندلر
• چارلی هونام در نقش امبرلی لارکین
زویی دشانل در نقش سامانتا هارپر
فرد وارد در نقش ستوان بیل استیتون
مارک فیورستین در نقش رابرت هانسون
گابریل مان در نقش هریسون
گابریله یونیون در نقش آماندا
ملانی لینسکی در نقش جولی
فیلیپ بوسکو در نقش پروفسور جرگنسن
تونی گلدوین در نقش دکتر دیوید شفر
عکس رهاندن (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evil
خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم.
مسعودسعدسلمان.
داند که نکرده ام گناهی
آن کس که خلاص خواهدم داد.
مسعودسعدسلمان.
بخت ار بتو راه دادنم نتواند
آخر ز خودم خلاص دادن داند.
خاقانی.
بده دینار از قیدم خلاص داد . ( گلستان سعدی ) .
خلاصی دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده
که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.
نظیری ( از آنندراج ) .

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.

بپرس