رهاء

لغت نامه دهخدا

رهاء. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) زن فراخ شرم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جای فراخ و وسیع. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

رهاء. [ رِ ] ( ع مص ) مراهات. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مراهات شود.

رهاء. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رهو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رهو شود.

رهاء. [رُ ] ( اِخ ) رها. رجوع به رُها و معجم البلدان شود.

رهاء. [ رُ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است و رهاوی بدان منسوب است. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). قبیله کوچکی است از مذحج و از آن قبیله است :مالک رهاوی بن مرارة و یزید رهاوی بن شجرة که صحابیان اند و عمیرةبن عبدالمؤمن رهاوی. ( از منتهی الارب ).

رهاء. [ رُ ] ( اِخ ) ابن بلندی بن مالک بن وعرّ، بانی شهر رهاء در جزیره. ( از معجم البلدان ). رجوع به رهاء ( شهری است... ) شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس