رها جستن. [ رَ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رهایی جستن. خلاصی خواستن : چو تنگ اندر آمد برش اژدهاهمی جست مرد جوان زو رها.فردوسی.گر نشد غره بدین صندوقهاهمچو قاضی جوید اطلاق و رها.مولوی.