( رها آمدن ) رها آمدن. [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن. خلاص شدن. ( یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدهابه فرمان و گرز من آید رها.فردوسی.مگر زنده از چنگ این اژدهاتن یک جهان مردم آید رها.فردوسی.نهان بود چند از دم اژدهانیامد به فرجام هم زو رها.فردوسی.خورش ساخت آن مغز را اژدهانیاید یکی تن ز چنگش رها.فردوسی.