به منزل رسانده ره انجام را
گرو برده هم صبح و هم شام را.
نظامی.
|| مرکب و مال سواری. ( ناظم الاطباء ). مرکب. ( غیاث اللغات ). بعضی گویند به معنی مرکب است مطلق ، چه ، معنی انجام به نهایت رساننده و به آخرآورنده است و مرکب راه را به نهایت می رساند پس این معنی بهتر باشد. ( برهان ). || پیک و قاصد. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). قاصد چرا که راه را به انجام می رساند. ( غیاث اللغات ). || ( ص مرکب ) تیزرفتار. تیزپا. که بسرعت ره درنوردد : دگر ره گفت با رخش ره انجام
نهی رخشا همی بر چشم من گام.
( ویس و رامین ).
بیار آن بادپای کوه پیکرزمین کوب و ره انجام و تکاور.
مسعودسعد.
آباد برآن باره میمون همایون خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
|| اسب تیزرفتار. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) : برفت از پیشم و پیش من آورد
بیابان بر، ره انجامی مشمر.
منوچهری.
ره انجام دل اندر خرمی دارکه روز خرمی این دیار است.
مسعودسعد.
از پشت ره انجام ببینند که شه راپیروزی و تأیید و ظفر بر سر راه است.
سوزنی.
برآورد از افکندنش کام خویش سپردش به نعل ره انجام خویش.
نظامی.
ره انجام را زیر زین رام کردچو انجم درآن ره کم آرام کرد.
نظامی.
تنوری چنین گرم دربندمان ره انجام را گرم تر کن عنان.
نظامی.
- ره انجام روحانی ؛ براق. مرکب سواری شب معراج آن حضرت ( ص ). ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کنایه از براق حضرت رسول ( ص ). ( انجمن آرا ).- || نفس مطمئنه. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) :
ره انجام روحانی او دادمان
ره آورد عرش او فرستادمان.
نظامی.