لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. آنچه به رنگ های مختلف باشد.
۳. [قدیمی] رنگرز، صباغ.
مترادف ها
رنگی، رنگ، خیسانده، دارای تهرنگ، اثر یا رنگ جزیی
اتفاقی، رنگی، پر رنگ
رنگی، رنگین، ملون، نژادهای غیر سفید پوست
رنگی، رنگ دار، دارای ظاهر و نمای مخصوص
رنگی، رنگین، ملون، نژادهای غیر سفید پوست
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
رنگی واژه ای فارسی بوده که در فارسی میانه نیز به شکل �رنگ� تلفظ می شده است این واژه با واژه �راگا� در زبان سانسکریت هم ریشه می باشد.
دنیای رنگی من