رنگ و وارنگ
/rangovArang/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
رنگ و وارنگ: [ اصطلاح در تداول عامه]رنگارنگ ، رنگ به رنگ .
( ( یکهو صدای ویژ بلند شد و همه ی سرها چرخید رو به پشت بام . از پشت بام فشفشه های رنگی هوا رفت و آسمان بالای خانه رنگ و وارنگ شد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 228. ) )
( ( یکهو صدای ویژ بلند شد و همه ی سرها چرخید رو به پشت بام . از پشت بام فشفشه های رنگی هوا رفت و آسمان بالای خانه رنگ و وارنگ شد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 228. ) )