لغت نامه دهخدا
- رنگ ورورفته ؛ چیزی که لون و نما و ظاهر آن از حالت اصلی بگردیده باشد.
فرهنگ فارسی
رنگ وظاهرچیزی، یبایی ودرخشندگی، رنگ وظاهرچیزی، یبایی ودرخشندگی
پیشنهاد کاربران
( آب و رنگ ) آب و رنگ. [ ب ُ رَ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ. بد آب و رنگ :
حواصل چون بود در آب چون رنگ
همان رونق در او از آب و از رنگ.
نظامی.
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت
... [مشاهده متن کامل]
که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ما.
؟
|| رنگ و رو. رنگ و آب.
حواصل چون بود در آب چون رنگ
همان رونق در او از آب و از رنگ.
نظامی.
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت
... [مشاهده متن کامل]
که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ما.
؟
|| رنگ و رو. رنگ و آب.
رنگ و رو: [عامیانه، اصطلاح] آب و رنگ، جلا و درخشندگی.
آب و رنگ