رنگ بر اب ریخت

لغت نامه دهخدا

( رنگ بر آب ریخت••• ) رنگ بر آب ریختن. [ رَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) منصوبه برانگیختن. ( آنندراج ). منصوبه تازه برانگیختن. ( غیاث اللغات ). رنگ بر آب زدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تدبیرتازه اندیشیدن. اندیشه و فکر جدید در کار آوردن. دام گستردن. و رجوع به رنگ بر آب زدن شود :
از نگه بیهوش دارو در شراب ناب ریخت
ساقی ما باز رنگ تازه ای بر آب ریخت.
خالص ( ازآنندراج ).
برای غارت هوشی که نیست در سر ما
کسی نماند که رنگی چو می بر آب نریخت.
خالص ( ازآنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس