رنوع. [ رُ ] ( ع مص ) برگردیدن گونه. ( از منتهی الارب ). برگردیدن گونه کسی. ( آنندراج ). رَنع لونه ُ رنوعاً؛ رنگ اوتغییر کرد و پژمرده شد. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || پژمریدن و کاهیدن و لاغر شدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). لاغر شدن. ( از اقرب الموارد ). || راندن مگس را دابة از سر خود. ( منتهی الارب ). راندن مگس را از سر خود. ( از آنندراج ). با سر خود طرد کردن چهارپا مگس را . ( از اقرب الموارد ). رَنْع. ( معجم متن اللغة ). || بازی نمودن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).