رنود
/ronud/
لغت نامه دهخدا
رنود. [ رَن ْ وَ ] ( اِ ) غیبت است که درمقابل حضور باشد. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - زیرک حیله گر محیل . ۲ - لاقید لاابالی آنکه پای بند به آداب و رسوم اجتماعی نباشد . ۳ - ( تصوف ) الف - آنکه ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد . ب - ( تصوف ) آنکه شراب نیستی دهد و نقد هستی سالک را ستاند . ج - ( تصوف ) آنکهاز اوصاف و نعوت و احکام و کثرات و تعینات مبرا گشته همه برنده محو و فنا را از خود دور ساخته و تقید به هیچ قید ندارد به جز الله . یا رندان خاک بیز ( تصوف ) باریک بینان کسانی که دقیقهای از دقایق تحقیقات را فرو نگذارند. یا رند دهل دریده کسی که قدم از جاده شرع بیرون نهاده باشد .
غیبت است که مقابل حضور باشد
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
از ویژگی های واژه ی رند که جمع آن در فارسی ( رنود ) مورد پذیرش قرار گرفته، این است که ژرف معنای آن، بسته به مفهوم جمله، دگرگون می شود و در هر متنی، معنای دیگری می یابد
رنود: راهزن، دزد: ( از گنجه بیرون آمدم، رنود، کارد و سقاط کشیدند ) ( نفثة المصدور ص ۲۵ )
رنود: راهزن، دزد: ( از گنجه بیرون آمدم، رنود، کارد و سقاط کشیدند ) ( نفثة المصدور ص ۲۵ )